معنی قهرمانی در شاهنامه

فرهنگ فارسی هوشیار

قهرمانی

درتازی نیامده کهرمانی پهلوانی، کارفرمایی، نگهبانی ‎ فرمانروایی، کارفرمایی: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ک، پهلوانی دلیری، نگهبانی محافظت.


شاهنامه

کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی

لغت نامه دهخدا

قهرمانی

قهرمانی. [ق َ رَ] (حامص) کار و عمل قهرمان. فرمانروایی. || کارفرمایی. || پهلوانی. دلیری. (فرهنگ فارسی معین):
آن تیغزنان بقهرمانی
بر شاه کنند پاسبانی.
نظامی.
|| نگهبانی. محافظت. (فرهنگ فارسی معین).


شاهنامه

شاهنامه. [م َ / م ِ] (اِمرکب) نامه ٔ ممتاز در نوع خود. || نامه ٔ شاه. || کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایران. در پهلوی آن را خدای نامه گفتندی. کتابی که در آن شرح زندگانی و نبرد شاهان و پهلوانان آنان آمده است. سیرالملوک. خدای نامه. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || (اِخ) نام بزرگترین شاهکار ادبی ایران از فردوسی طوسی. رجوع به فردوسی شود.


شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی. [م َ / م ِ خوا / خا] (حامص مرکب) شاهنامه خوان، شغل و عمل شاهنامه خوان.

مترادف و متضاد زبان فارسی

قهرمانی

پهلوانی، یلی، 2، دلیری، شجاعت

فارسی به عربی

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

شاهنامه

کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به ‌نظم یا نثر، گرد آمده باشد،

معادل ابجد

قهرمانی در شاهنامه

1012

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری